پسر گل گلابش را فرستاد که دخترهای سرزمین بتوانند
گل بچینند، گلاب بیاورند و بله بگویند!
- ۰ نظر
- ۲۹ مرداد ۹۴ ، ۰۷:۵۴
پسر گل گلابش را فرستاد که دخترهای سرزمین بتوانند
گل بچینند، گلاب بیاورند و بله بگویند!
بس به پسته های خندان مادر پاتک زد
خندان رفت،خندان تر آر پی جی زد،خندان تر تر پرید!
هر پدری که پسرش راهی شد؛یک وجب از قدش کم شد
و خب یک وجب از خاک کشور کم نشد!
یکی اون قدر مرده که بعد این همه سال، هنوز از فکر جنایت سربازای عراقی در حق دخترها و زنهای مرز نشین چشماشُ خون می گیره.
یکی اون قدر نامرده که به دختر 11 ساله ی وطن خودش رحم نمی کنه...آخ!
وقتی حالش خوب باشد
کولی ام می دهد و مرا دور تا دور خانه می چرخاند
فوتبال دستی می زنیم
می بَرَدَم پارک،تاب و سرسره و هرچه فکرش را بُکُنی
وقتی حالش بد باشد
پرتم می کند توی حمام
من آب بازی می کنم
او داد می زند
وقتی حالش بد باشد
.
.
.
بازهم دوست داشتنی است.
هنوز برای راه رفتنم دستهای تو را لازم دارم بابا.